تبعیت احسن (2)
انسانشناسی
(خلاصه جلسه دوم)
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر میانه، 12 اردیبهشت 1392)
در بررسی سورهی انسان، گفتیم نفس انسان، چهار مرتبهی نباتی، حیوانی، ناطقه و کلیه دارد. در این میان، اوج کمال انسانی، رسیدن به نفس کلیه است و سه رتبهی دیگر، ابزار و آلات کمککنندهی انسان برای رسیدن به این رتبهاند. رتبهی نفس کلیه، همان "لَمْ یَكُنْ شَیئاً مَذْكُوراً"[1] است که در فلسفه به آن، مقام "عینالربطی" و ذات فقری میگویند. در این رتبه، انسان به جایی میرسد که میفهمد هیچ موجودیت مستقلی از خود ندارد، جز ربط به ذات اقدس اله. تنها منطقهای که حتی از حجب نوری هم مصون است و شیطان نمیتواند در آن هیچ نفوذی داشته باشد، نفس کلیه است.
و نکته اینجاست که ما در همین دنیا و جسم، باید به عالم نفس کلیه برسیم. چگونه؟ تأثیرات اموری را که به قوا و اعضای ظاهریمان مربوط است، به نفس عالیمان ندهیم؛ یعنی نگذاریم قلبمان از آنچه که در ظاهر انجام میدهیم، تأثیر بگیرد.
پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) فرمودهاند: "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"[2]؛ پس هر کس به مقام نفس کلیه نرسد، خدا را نشناخته و در نتیجه، کارهایش برای ساقه و برگ است، نه اصل و ریشهی وجودش. ریشه، در بطن است و ما اگر در ظهورات بمانیم، نمیتوانیم به ریشه برسیم. بنابراین هر چه دانایی، ادراک و تلاش ما برای ظاهر باشد و مصداق "یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا"[3] باشیم، به همان اندازه از باطن میمانیم و چون باطن را نمیبینیم، تمام انرژی و امکانات خود را برای ساقه و برگی میریزیم که فانیاند[4].
حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند: "أكْثَرُ النَّاسِ مَعْرِفَةً لِنَفْسِهِ، أخْوَفُهُمْ لِرَبِّه"[5]؛ آنکه به عالم نفس کلیه برسد، چون در آن عالم، حضور خدا را ادراک میکند، همواره در مقابل او حریم دارد. لذا قوای حیوانی و نباتیاش هم دیگر نمیتوانند هر طور که میخواهند، فعال باشند؛ مثلاً گوشش نمیتواند هر چیزی را بشنود و چشمش نمیتواند هر چیزی را ببیند. اما آنکه به نفس کلیه نرسیده، در مقابل شرع هم حریم ندارد و به راحتی مرتکب گناه میشود؛ لذا اگر چه نماز بخواند، ولی به دیدنیهای مخالف با حقیقت نماز هم چشم میدوزد و سخنان شیطانی از دروغ و غیبت تا تهمت و افترا هم از دهانش بیرون میآید!
حضرت علی(علیهالسلام) همچنین میفرمایند:
"الْعَارِفٌ، مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَأعْتَقَهَا وَ نَزَّهَهَا عَنْ كُلِّ مَا یُبْعِدُهَا وَ یوبِقُهَا."[6]
عارف، كسی است كه نفس خود را بشناسد، پس آن را آزاد كند و از هر چه دور و هلاكش میسازد، پاک گرداند.
نفس کلیهی ما اسیر مراتب پایین نفس است؛ اسیر نفس نباتی در خوردن و خوابیدن، اسیر نفس حیوانی در شهوت و غضب، و اسیر علاقه به جاه و مقام؛ و ما باید نفس کلیه را از این اسارتها، آزاد کنیم.
"إِنَّ النَّفْسَ، لَجَوْهَرَةٌ ثَمِینَةٌ؛ مَنْ صَانَهَا، رَفَعَهَا وَ مَنِ ابْتَذَلَهَا، وَضَعَهَا."[7]
همانا نفس، گوهری گرانبهاست؛ هر كس آن را حفظ كند، بالایش میبرد و هر كس آن را رها كند، پستش گرداند.
اگر ما ارزش نفس را بشناسیم، میفهمیم که آن را در کدام بازار و به چه کسی باید بفروشیم. "إِنَّ اللَّهَ اشْتَرٰی مِنَ الْمُؤْمِنینَ أنْفُسَهُمْ"[8]؛ خدا خریدار نفس است، چون نفس، گرانقدرترین و ارزشمندترین کالایی است که به انسان داده؛ و بهای سایر امور، به نسبت نفس، ارزیابی و سپس خریداری میشود.
"عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُهَا."[9]
عجب دارم از كسی كه گمشدهی خود را میجوید؛ و حال آنكه نفس خود را گم كرده و آن را طلب نمیكند!
این، قصهی بیشترِ ماست. ما از صبح تا شب، دنبال این هستیم که نیازهای نفس نباتی و حیوانیمان را برآورده کنیم؛ و این یعنی به خودِ نازلمان مشغول شدهایم و خودِ حقیقیمان را گم کردهایم؛ اما دنبالش نمیگردیم!
"لاتَجْهَلْ نَفْسَكَ؛ فَإِنَّ الْجَاهِلَ مَعْرِفَةَ نَفْسِهِ، جَاهِلٌ بِكُلِّ شَیءٍ."[10]
نسبت به نفس خود، نادان مباش؛ پس همانا آنکه جاهل به نفس خویش است، به همه چیز جاهل است.
یک کشاورز ماهر، چون بذر را میشناسد، هم درون بذر را میبیند و هم میداند آن را کجا و در کدام خاک بکارد؛ اما آنکه تخصص کشاورزی ندارد، فقط ظاهر بذر را میبیند و نمیداند آن را کجا باید بکارد و چه کودی به آن بدهد.
بذر وجود ما، نفس کلیه است و ما اگر حقیقتِ آن را نشناسیم، نسبت به همه چیز جاهل میمانیم. در آن صورت، بذر وجودمان را میان مطبخ و مَبرز، محدود میکنیم و فقط به ارضای نیازهای حیوانیمان مشغول میشویم. اما اگر بذر وجودمان را تحت عنوان "نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی"[11] و "فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها"[12] بشناسیم، همه چیز را میشناسیم و به رستگاری میرسیم.
بر همین اساس، روایت داریم که حضرت علی(علیهالسلام) فرمودند:
"اطْلُبُوا الْعِلْمَ، وَ لَوْ بِالصِّینِ؛ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِیهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ."[13]
علم را بجویید، حتی اگر در چین باشد؛ و آن، علم معرفت نفس است و در آن، معرفت پروردگار است.
چنین روایاتی، این نکته را به ما گوشزد میکنند که ما فقط نفس نباتی و حیوانی نیستیم؛ بلکه مراتب مجرد از ماده هم داریم: یکی نفس ناطقه که علت إعدادی برای ورود به عالم معناست و دیگری نفس کلیه که تجرّدش تام است و ما را به مقصد، وصل میکند.
معرفت نفس یعنی شدن و صیرورت؛ یعنی مراتب را طی کنی تا به اصل برسی. این مسیر، از فعل شروع میشود، در صفت ادامه پیدا میکند و به هویت و ذات میرسد. البته انسان، تنها موجودی است که ذات تعیینشده ندارد و مقتضی است که در هر یک از مراتب خود، تعیّن پیدا کند. یعنی خداوند، اقتضای درونی و شرایط خارجی را برای او قرار داده و او اختیار دارد که در هر یک از شرایط قرار گیرد و ذاتیاش نفس نباتی شود، یا نفس حیوانی "كَالْأنْعامِ"[14]، یا نفس ناطقه و اهل بهشت و یا نفس کلیه "عِنْدَ مَلیكٍ مُقْتَدِر"[15].
و ما باید تمام مراتب نفس را طی کنیم و به نفس کلیه برسیم. این، مسیر سلوک ممدوح ماست. باید گرد و غبارِ نفس نباتی و حیوانی یعنی دنیا و تعلقهای فانی را زمین بگذاریم. آن وقت خواهیم دید که نفس ناطقه، چقدر زیباتر است و لذا خودبهخود شیفتهاش میشویم. اما بعد میبینیم نفس ناطقه هم، گرد و غبار است و باید از آن هم فراتر رویم تا به نفس کلیه برسیم؛ جایی که خداوند میفرماید: "عَبْدِی، أطِعْنِی، أجْعَلَكَ مِثْلِی؛ أنَا حَیٌّ لا أمُوتُ، أجْعَلُكَ حَیّاً لاتَمُوتُ"[16].
البته اصل حرکت و صیرورت ما به سوی خداوند، قضای حتمی الهی و جبری است. طبیعت با تمام شئونش در حرکت تکاملی است و انسان هم بنا بر آیهی "یا أیهَا الإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ"[17] ذاتاً در حرکت است. منتها در میان تمام حرکتکنندگان، فقط انسان است که چندین راه در مقابلش وجود دارد و لذا کیفیت صیرورتش، اختیاری است.
[1]- سوره انسان، آیه 1 : چیز قابل ذكری نبود!
[2]- بحار الأنوار، ج2، ص32 : هر که نفس خود را بشناسد، به راستی پروردگارش را شناخته است.
[3]- سوره روم، آیه 7 : فقط ظاهری از زندگی دنیا را میدانند!
[4]- سوره رحمن، آیه 26 : "كُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ"؛ هر چه بر آن است، فانی است.
[5]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 232 : آنکه نفس خود را بیشتر میشناسد، از پروردگارش بیشتر میترسد.
[6]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص239.
[7]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص231.
[8]- سوره توبه، آیه 111 : خداوند از مؤمنان، جانهایشان را خریداری كرده است.
[9]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص233.
[10]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص233.
[11]- سوره ص، آیه 72 : از روح خود در آن دمیدم.
[12]- سوره روم، آیه 30 : فطرت خدایی كه انسانها را بر آن سرشته است.
[13]- بحار الأنوار، ج2، ص32.
[14]- سوره فرقان، آیه 44 : همچون چهارپایان!
[15]- سوره قمر، آیه 55 : نزد خداوند مالك مقتدر.
[16]- الجواهر السنیة، كلیات حدیث قدسی، ص 709 : بندهام، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود قرار دهم؛ همان طور كه من زندهام و نمیمیرم، تو را هم همیشه زنده قرار دهم.
[17]- سوره انشقاق، آیه 6 : ای انسان، همانا تو با تلاش و رنج، به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی كرد.
نظرات کاربران